زندگی به سبک اشباح و شیاطین | ||||||||||||||||||||||||
پیشگویان بزرگ و جهان ارواح
v امروز : 5 بازدید v دیروز : 0 بازدید v کل بازدیدها : 31752 بازدید
|
"دیموناتا"یک مجموعه کتاب ١٠ جلدی است که خواننده را به قلمرو و جهان جدیدی می برد، تمام کسانی که آنجا زندگی می کنند توسط شیاطین آنجا ساکن شده اند و یا توسط آنها تهدید شده اند. خلاصه ی داستان کتاب اول با عنوان لرد لاس هنگامی که گروبز آرام و دردناک سعی می کند تا به وضعیت جدیدش عادت کند،کمک در قالب دوستانه ای ظاهر می شود، یک خویشاوند عجیب و غریب... بر طبق گفته های نویسنده و یا بهتره بگوییم دارن شان چهار کتاب اول این سری کتاب ها هرکدام داستان های مختلفی دارند و در کتاب های بعدی داستان ها با یکدیگر ادغام خواهند شد. دارن شان قبل از این که شروع به نوشتن کتاب های قبلی یعنی داستان های سرزمین اشباح کند یکی از کتاب های این مجموعه را نوشته بود ولی به دلیل اینکه سوژه ی کتاب جدید را از دست ندهد اول شروع به نوشتن کتاب دیگر کرد. بعد از داستان وحشتناک لردلاس مجموعه ی دموناتا با شیطان دزد ادامه پیدا می کند. این کتاب داستانی مستقل از لردلاس است و یکی دیگر از آثار برجسته ی دارن شان نویسنده ی این مجموعه به شمار می رود.تنها دو کتاب از این سری ده جلدی نوشته شده و جلد سوم آن در تاریخ 5 ژوئن 2006(خرداد 85) در انگلستان به چاپ می رسد. خلاصه ی داستان: هنگامی که که برادر کرنل فلک توسط شیاطین دزدیده می شود او مجبور می شود که در جست و جوی برادرش وارد دنیای آن ها شود. آنجا مکان جادو، هرج و مرج و خطرهای غیر قابل تصوری است. کرنل سه هدف دارد: استفاده از جادو را یاد بگیرد، برادرش را پیدا کند و زنده بماند. ولی یک شیطان بی قلب منتظر اوست و مرگ کرنل از فبل پیشگویی شده است. بخشی از داستان: "یک تکه ی بزرگ ناهموار نور پایین تخت من شکل می گیرد. پس از آن یک هیبت ازدرونش عبور می کند. من وحشت زده تر از آن هستم که جیغ بکشم. اون هیولای بدترین کابوس منه. پوست قرمز رنگ پریده، چشمان تیره ی فرمز، بدون بینی، دندان های تیز خاکستری. هنگامی که بیشتر به جلو خم شد یک سوراخ روی سمت چپ قفسه ی سینه اش دیدم و در درون آن ده ها مار که فش فش می کردند. هیولا اخم می کند و دستش را به طرف من دراز می کند... " کتاب شیطان دزد در اردیبهشت 85 (نمایشگاه بین الملی کتاب) توسط انتشارات بنفشه و ترجمه ی خانم فرزانه کریمی به چاپ رسیده است! این کتاب به کلی با سرزمین اشباح فرق دارد!شما در سرزمین اشباح به آرامی با انواع ترس و خشونت آشنا می شوید ولی در مجوعه ی شیاطین دنیا انقدر ها هم برای شخصیت اصلی شیرین نیست!! من دانلود کتاب اولو در چند روز آینده خواهم گذاشت!! نویسنده : دوشیزه شوکران
سلام ببخشید اگه دیر بروز شدم آخه مسافرت بودم ولی با دست پر اومدم! 3 تا کتاب بع دی دارن شان که به ترتیب: جلد 5 آزمون های مرگhttp://www.wizardingworld.ir/modules.php? جلد 6 شاهزاده ی اشباحhttp://www.wizardingworld.ir/modules.php? و جلد 7 شکارچیان غروبه! http:// www.wizardingworld.ir/modules.php?name=Downloads&d_op=viewdownload&cid=34 غزل جان یه سر به میلت بزن! راستی من می خوام تبادل لینک کنم!کی حاظره؟ شاد باشید! خداحافظ!!! نویسنده : دوشیزه شوکران
هزاران سلام! غزل رسید دستت؟ به پیشنهاد غزل می خواستم یه نظر سنجی بگذارم با عنوان"کدام شخصیت را بیشتر می پسندید؟" نظر خودم کوردا اسمالته!بعدشم خود دارن. نظر شما چیه؟ خوشی شب و روزتان را آرزو مندم!(جمله بندی ادبی!) نویسنده : دوشیزه شوکران
سلام امروز یه تیکه هایی از سیرک عجایب که به نظرم خیلی خیلی قشنگ بودنو گذاشتم! باید بگم که من هیچ کدام از کتاب هارا به اندازه ی سیرک عجایب دوست ندارم! این شما و این قسمت هایی از سیرک عجایب اولین کتاب حماسه ی دارن شان!!!!! قصه ی من در واقع شرح یک کابوس است، یک کابوس دنباله دار! اگر این داستان مثل بقیه ی قصه های تخیلی ترسناک بود از، حتما در شبی طوفانی،با هوهوی جغدها و سرو صداهای عجیب زیر تخت شروع می شد.اما چون قصه ی من با بقیه ی قصه ها فرق دارد ،از جای دیگری شروع می شود:از دستشویی مدرسه. نمایش بیرون شهر برگزار مى شد. جایى که قبلاً به عنوان سالن تئاتر یا سینما استفاده مى شد. ساختمان بلندى بود. بیشتر پنجره هایش هم شکسته بودند. از آن ساختمانهایى بود که آدم توى فیلم هاى ترسناک مى بیند. از آن ساختمان هایى که آدم ها واردش مى شوند و دیگر از آن درنمى آیند. پرسیدم: «استیو، تو مى ترسى؟» گفت: «نه!» به هم نگاه کردیم و نیشخندى به یکدیگر زدیم. مى دانستیم هر دو وحشت کرده ایم. خیلى کیف دارد که ۲ نفر با هم بترسند و بخواهند به روى خودشان نیاورند
اول دست هاى پرچین و چروکش، بعد لباس بلند قرمزش، سپس موهاى کوتاه نارنجى رنگش و در آخر، جاى زخم بزرگ روى صورتش را دیدم. او آقاى کرپسلى بود. همان شبح سرگردان و داشت به من مى خندید! کرپسلى پرسید: «مى دانى من عاشق چى هستیم؟ من عاشق کسانى هستم که فیلم هاى وحشتناک مى بینند و کتاب هاى وحشتناک مى خوانند. چون آنها چیزهایى را که مى بینند و مى خوانند باور مى کنند و به جاى اینکه تفنگ یا اسلحه دیگرى براى دفاع از خودشان بردارند، آب متبرک و این جور چیزها برمى دارند و به سراغ من مى آیند.»او هر ۱۰ انگشتش را روى انگشت هاى من گذاشت. فوران و جهش ناراحت کننده اى را در نوک انگشتانم حس کردم و فهمیدم که خون من از نوک انگشت هاى دست چپم وارد بدن او مى شود و خون او از نوک انگشت هاى دست راستش وارد بدن من مى شود. آقاى کرپسلى گفت: «راههاى دیگرى هم براى تبدیل انسان به یک شبح سرگردان وجود دارد. ولى این ساده ترین و کم دردترین آنهاست. به همین دلیل است که بیشتر آنها از این جاى زخم ها روى انگشت هایشان دارند.» پرسیدم: «همین بود؟ حالا من یک نیمه شبح هستم؟» گفت: «بله» «باید به موقع فرار کرد. شاید یکى از نزدیکانت را بکشى خیلى از اشباح سرگردان دیر مى فهمند!» وقتى در برابرم ایستاد، با دست هایم شکل گردن او را در هوا ترسیم کردم. به سنگینى نفس مى کشیدم و انگار او را از میان توده اى ابر مى دیدم. زبانم را دور دهان چرخاندم و شکمم شروع به قار و قور کرد. از پشتش دورزدم و دست هایم را روى گردنش گذاشتم. رگ هایش را مى دیدم که زیر پوست مى زدند. اگر یکى از آنها را فشار مى دادم، یکى دیگر بیرون مى زد. آبى و قشنگ. با دیدن آنها وسوسه شدم که خونشان را بمکم. دندان هایم را به هم مى ساییدم و بیرون مى آوردم. او انگشت دراز و استخوانیش را به طرف من گرفت، و قبل از آن که چیزی بگوید،فهمیدم در سرش چه می گذرد. یک مشت تو شکمش زدم و گفتم:«تو می خواهی من دستیارت بشوم !»با لبخند تلخ و خاموششه من فهماد که درست حدس زدم! ... نویسنده : دوشیزه شوکران
اینم دانلود جلد چهارم!! با عنوان راستی غزل مطمئنی آی دیت درسته؟چون من یه نامه برات فرستادم ولی گفت همچین شناسه ای وجود نداره!! نویسنده : دوشیزه شوکران
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
دوشیزه شوکران
من عاطفه،13سالمه پارسال اواخر تابستون 3جلد اول کتابای حماسه ی دارن شانو خوندم ولی به خاطر امتحانات به بقیش نرسیدم،ولی اول تابستون امسال 3 جلد دوم خوندم و دیگه دیوونش شدم!6 جلد یاقی موندرو تو 5 روز خوندم!!!!!!!! الانم تقریبا لرد لاسو تموم کردم،امید وارم از وبم خوشتون بیاد!و در ضمن من نمی دونم چرا جدیدن یه نوع جنون نظر پیدا کردم ،پس لطفا نظر فراموش نشه!
| ||||||||||||||||||||||
template designed by Rofouzeh |